بهاره جون مابهاره جون ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

مامان و بابای منتظر نی نی

لیاقت مادرشدنو دارم

عاقبت در یک شب از شبهای دور                     کودک من پا به دنیا می نهد ان زمان بر من خدای مهربان                            نام شورانگیز مادر می نهد ان زمان طفل قشنگم بی خیال                         در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها   ...
2 آذر 1392

اولین دلنوشته مامانی واسه نی نی

سلام مامانی این اولین مطلبی که واست میزارم ایشاله یه روزی خودت میای میخونی   میبینی چقدر   زحمت داره تا بیای تو این دنیا و بشی قلب مامانی و بابایی اصلا نمیدونم از کجا شروع   کنم واست بگم جیگرم    اول اینکه بعد از هفت سال زندگی با بابا جونی بالاخره تصمیم گرفتیم تا شما رو وارد   زندگی دونفرمون    کنیم اخه دیگه تنهایی واقعا اذیتم میکنه و دلم میخواد زودی بیای پیشم     ...
2 آذر 1392

اقدامات لازم قبل از اومدن نی نی

سلام مامانی دوباره اومدم تا برات توضیح بدم چی کارا داریم میکنیم تا شما بیای به دنیای ما اول اینکه بابایی هم منو تنها نمیزاره و دوتایی همه کارارو داریم انجام میدیم هفته قبل رفتیم دکتر تا خانوم دکتر ازمایشهای لازم واسه قبل از اومدن شمارو برام بنویسه  حالا ایشاله این هفته میرم تا ازمایش بدم ولی مامانی شروع کرده به توصیه خانوم دکتر به خوردن اسید فولیک تا خدای نکرده واسه شما مشکلی پیش نیاد گلم .عزیزم با بابایی یه کمی استرس داریم میترسیم از پسش بر نیاییم یعنی میدونی نی نی دار شدن خیلی سخته مخصوصا تربیت شما اما ایشاله که میتونیم و میشیم بهترین مامان بابای دنیا اگه بدونی چه کارا که برات ...
2 آذر 1392

دلتنگی واسه نی نی

سلام مامانی دوباره اومدم واست بنویسیم چقدر دلم گرفته امروز دوباره از اون روزاس که حوصلم سر رفته دیروز رفته بودم خونه مامانی اونقدر از نی نی حرف زدن دلم ضعف رفت البته کسی هنوز از تصمیمی که گرفتیم خبر نداره فکر میکنم اینجوری بهتره اگر خدای نکرده شما دیر اومدی تو دلم دیگه استرس ندارم به سوالای بقیه جواب بدم البته بماند که همش از روی محبته ولی خوب ادم اذیت میشه دیگه     مامانی کلی دارم کتاب میخونم تا شما میای اطلاعاتم کامل باشه تا بشم مامان نمونه میدونی من و بابایی خیلی دوست داریم یه زندگی خیلی خوب واست درست کنیم از همه نظر دوست داریم تامین باشی مالی -عاطفی...
2 آذر 1392

مشکل مامانی

سلام مامانی دوباره مامان دست به کار شد تا واسه جیگر طلا بنویسه  چهارشنبه با بابا رفتیم ازمایش دادم همون شبم بابا ازمایشمو گرفت اورد خونه ولی دیدم تیروئیدم یکم بالاست نمیدونی چه حالی شدم مامانی   اونقدر گریه کردم که نگو بابام همش میگفت چرا اینجوری میکنی هنوز که چیزی معلوم نیست ولی نمیدونم چرا میترسم اصلا فکرنمیکردم مشکلی داشته باشم مامانی خلاصه نمیدونی چشام شده بود قلمبه از شدت گریه ببین مامانی واسه اومدنت چه زجرا که نمیکشه حالا باید برم به دکتر نشون بدم خداکنه چیزی نباشه یعنی نگه باید دارو بخورم چون اینجوری فکر کنم شما دیرتر باید بیای پیشم و این اصلا  خوب ...
2 آذر 1392

روزه گرفتنای مامانی

سلام عشق مامانی بازم دارم برات مینویسم این چند روزه که واست ننوشتم مامانی یه خورده حال نداشتم اخه از اول ماه ذی الحجه دارم روزه میگیرم البته اگه خدا قبول کنه که هم ثواب داره هم اینکه دیگه روزه های قضام نمونه که ایشاله شما اومدی تو دلم به سختی نیفتی و منم خیالم راحت باشه که همه روزه قضاهامو گرفتم خلاصه که مامانی دارم تمام کارامو میکنم که شما میای همه چی مرتب باشه راستی جمعه با بابایی رفتیم بیرون یه عروسک خوشگل خوشم اومد به بابا گفتم واست بگیریم گفت باشه ایشاله بیای باهاش بازی کنی منم کیف کنم ولی بازم استرس دارم مامانی اخه همش میشنوم یا میخونم اینایی که خیلی دیر کذاشتن نی ن...
2 آذر 1392

دل نگرانی های مامانی

مامان جونی امروز بعداز خوندن دعای عرفه و افطار کردن تصمیم گرفتم برات بنویسم حال دیروز مامانی اونقدر گرفته و بد بود که نگو کلی گریه کردم فقط تو مطب خودمو نگه داشتم تا اشکام نیاد اخه دیروز دکتر گفت کم کاری تیروئید دارم و باید فعلا سه ماه  صبر کنم تا بعد یعنی اومدن شما فعلا کنسله تا بعد مامانی نمیدونم چرا اینجوری میشه هر روز یه چیز جدید پیش میاد دغعه قبل که پرولاکتینم بالا بود اون درست شد حالا شده تیروئید بعدی چی میخواد بشه خدا میدونه انگار دوست نداری بیای پیشمون خیلی بی و فایی مامانی داره خودشو واست میکشه اونوقت تو واسش کلاس میزاری  اشکالی نداره قربون کلاس گذاشتنتم میشم فقط اذیت نکن زودی بیا پیشمون بابایی میگه چرا ناراحتی فکر کن ا...
2 آذر 1392

درد دل با نی نی

سلام مامانی بازم حالم بده بازم ناراحتم بازم تنهام بازم دلم گرفته تمام اینا ادامه داره  تا اومدنت تا بیایی مامانی رو راحت کنی اونقدر رفتم دکتر رو ازمایش که دیگه حالم از هر دکتر و ازمایشی بهم میخوره دوباره فردا باید برم ازمایش بدم تا دیگه  ایندفعه دکتر تصمیم قطعیشو واسه تیروئید مامان بگیره  دیگه بابایی هم اونقدر مرخصی گرفته رفتیم دکتر رو ازمایش که فکر کنم از کار بی کار بشه  ولی شما دعا میکنی ایشاله اینجوری نمیشه مامانی دیگه خسته شدم فقطم میتونم بیام اینجا باهات دردل کنم چون کسی نمیدونه بابایی بیچارم اونقدر گرفتاره و مشغله کاریش بالاست که نمیخوام بیشتر از این ناراحتش کنم واسه همینم پیشش بروز نمی...
2 آذر 1392

نظر نهایی دکتر

سلام مامانی دلم برات تنگ شده و دلتنگی همچنان ادامه داره مامانی یه خبر بد دکتر دیروز نظر  قطعیشو اعلام کرد و واسه مامانی قرص تیروئید نوشت البته گفت زیاد جای نگرانی نیست چون داری به سمت کم کاری تیروئید پیش میری و هنوز کم کار نشدی خوب شده زود فهمیدی بهم رژیم  غذایی داد که توش باید حتما میگو وماهی باشه اونم فقط از نوع جنوبیش چون یدداره وگرنه بقیه  رو گفت نخور فقط فقط جنوب تازه گفت کلم کلا هر نوع کلمی با ترب اصلا نخور سویام نخور منم که از ماهی ومیگو متنفر ولی به خاطر شما میخوام بخورم ببین به خاطرتت مامانی به چه کارایی دست میزنه خلاصه گفت سه ماه صبرکنید بعد اقدام کنیدالبته گفت مشکلیم نیست اگه...
2 آذر 1392

عزاداری بدون نی نی

سلام مامانی خوبی عزیزم مطمئنم اون بالا بالاها جات خوبه و خدای مهربون مواظبته دلم برات تنگ شده مامانی هر شب با بابایی میریم هیئت این کارهرسالمونه چون هیئت خونه مامان بزرگو بابابزرگته (مامان و بابای بابایی)ولی امسال واسم یه جوردیگس امسال یه جوردیگه میرم هیئت فقط تودلم ارزو میکنم زودی بیای پیشمونو باهم بریم سال دیگه هیئت امروز بابایی بهم گفت روز اول نیت کردی رفتی هیئت منم گفتم اره تو چی نیت کردی گفت اره ولی هر کاری کردم نگفت چه نیتی کرده ولی من میدونم بابایی هم نیت کرده ایشاله تا سال دیگه یه خبری باشه حالا یا تو دل مامانی باشی یا تو بغلمون یعنی میشه خداجون راستی مامانی یادم رفت بگم بابایی امسال میخواد گوسفند ...
2 آذر 1392